مرگ ، درست آن هنگامی به سراغ آدمی میآید ، که انسان کمتر از هر زمان دیگری ، انتظار آن را میکشد. مرگ ، به سرعت به سراغ انسان میآید ، و به آدمی میفهماند که ، ماهیتی کاملاً حیّ و حاضر دارد. معمولاً با نوعی قطعیت مطلق ، از راه میرسد. چنانکه
برای دوست عزیزم « دَن مَککمبِل » بدینگونه از راه رسید... امّا در مورد خودم ، باید بگویم که قلمروی ماوراء عالم هستی را که « قلمرو مرگ » مینامیم ، به عین تجربه کردم ، و از عالم مردگان بازگشتهام تا دربارهٔ آن ، با شما سخن بگویم. به هر حال ، از قرار معلوم ،
به راستی « بازگشتهام »... در غیر اینصورت ، اینک در این جا حضور نداشتم تا با تنفسی منظم ، به نوشتن این مطالب برای شما بپردازم. به هر حال ، من در بیشتر اوقات ، « هنوز » در اینجا ، در کرهٔ خاکی حضور دارم. شایع است که بگوئیم ، ساعت مرگ را نمیتوان از پیش ، پیشگویی
نمود. اما آن هنگام که این مطلب را بر زبان می آوریم ، این ساعت بخصوص را در نقطه ای نامعلوم در زمان ، در آینده ایی نامشخص و مبهم ، در نظر می گیریم...