

مانیفست فقر
نو
65٬000 تومان
مشخصات کالا
سال چاپ | 1390-1399 ش -2020-2011 م |
توضیحات بیشتر
پیشگفتار
هرگاه بیندیشیم که مال و منال خود را داریم و خویشتن را مدیون وقت یا پول یا تلاش کسانی نشماریم که اندوختهای ندارند، راه حلی برای مشکل فروپاشی بافتار اجتماعی نیستیم که تمامی آمریکاییها را تهدید میکندبلکه بخشی از خود مشکل میباشیم.
ماریان رایت ادلمن[1]
گاهی وقتها کاری از دستمان برنمیآید، امّا در این گشت پر برکت، همه با هم همکاری میکنیم. در واقع به ندرت روی میدهد فیلسوفی از تالارهای دانشگاهی با یک مجری تلویزیون از عرصة همگانی بتوانند همصدا، همفکر و همدل شده، خود را وقف بیدار کردن وجدان همگانی در راه آنچه قهرمان مشترکمان، دکتر مارتین لوترکینگ جر.[2] به شیوایی به بیان در آورده «موضوعهایی هستند که اهمیت دارند» بکنند.
در طول گشت هزاران کیلومتری، مصاحبههای بیشماری داشتیم. در خانهها نشستیم، به میان اجتماعات رفتیم و در گردهمایی تالارهای شهرها به صحبت پرداختیم. و اکنون در تهیه و تدوین نخستین کتاب مشترکمان دربارة موضوعی که برای ما سخت اهمیت دارد، با یکدیگر همکاری میکنیم.
ما دلنگران فقر در آمریکا هستیم، زیرا بر زندگی، مددرسانی، رسالتهایی که با آغوش باز پذیرا شدهایم و نقشهایمان به عنوان اندیشمندان مردمسالار ضربه وارد کرده است.
برای برادر عزیزم تاویس[3]، فقر یک مفهوم مجرّد نیست، داستان کودکی اوست. او با فقر و فاقه در گتوهای سیاهان بزرگ نشده و توان خود را در زاغهها و حصیرآبادها نفرسوده است. تاویس، بزرگترین فرزند خانواده ای با ده کودک است که در بانکرهیل[4] ایندیانا[5]، ایستگاه تریلیها، که اغلب سفیدپوستان فقیر در آنجا سکونت دارند بزرگ شده است. پدر و مادرش کارگر بودند، فقیرو زحمتکش. مادرش، اِموری[6] و پدرش، جویس اسمیلی[7] و مادربزرگش (مامابزرگ) که امور خانواده را میگرداند، در خانهای زندگی میکردند که جا برای سیزده نفر نداشت. وقتی هم که عمه تاویس به قتل رسید، چهار فرزند وی به خانه اسمیلی پناه آوردند. جراحت احساس حقارتی که در راه مدرسه و خود مدرسه به خاطر کفش و لباس مندرسی که پارگی و سوراخهای آنها را با مقوا میپوشاند هنوز در قلب تاویس اسمیلی التیام نیافته. موفقیت امروزی او، نقش و تأثیر فقر را از درون وی نمیزداید و شاید هم نمیتواند بزداید.
فقر برای دوست دیرینه من، دکتر کورنل وست[8]، فیلسوف و استاد دانشگاه پرینستون[9]، سخت اهمیت دارد. پدر وی، کلیفتون ل. وست جر[10]، پیمانکار حکومت ایالات متحده بود و مادرش ایرنه ب. وست[11]، معلم و بعدها دبیر برجستة پیشتازی که در اوایل نهضت حقوق مدنی[12] فعالانه شرکت جُست. در بازگویی خاطرات فعالیتهای سالهای پیشین، دکتر اغلب به من میگفت که از «ستیزهجویی صادقانة مالکوم ایکس[13] سیاه پوست، نماد خشم و خروشِ حزب پلنگ سیاه،[14] و تعالیم دینی جیمز کون[15] سیاه الهام گرفته است». دکتر در مقام نماینده انجمن دانشآموزان دبیرستان جان. اف. کندی[16] در ساکرامنتوی[17] کالیفرنیا[18] در کنار تظاهرات حقوق مدنی، مخالفتهایی را هم سازماندهی کرد و خواستار تشکیل و برگزاری مطالعات سیاه در دبیرستان خود و سایر دبیرستانهای محلی شد. در ضمن در تظاهرات حقوق مدنی نیز شرکت جست. دکتر از دوران کودکی در مسائل مربوط به عدالتنژادی و اجتماعی پیشرو بوده است. وی پایبندِ سنّتهای کلیسای باپتیست سیاه[19] و موسیقی سیاهان بود و در وطن و در سرتاسر دنیا همواره دلمشغول مبارزه با فقر بوده است.
فقر برای ما مهم است، همانطور که برای دکتر کینگ اهمیت داشت. کار ما گواه است که از کلام وی الهام گرفتهایم «من خود میخواهم با تهیدستان تعیین هویت شوم، من برمیگزینم با فقرا تعیین هویت شوم، من میخواهم جان خود را در راه گرسنگان ایثار کنم، من برمیگزینم جان خویش را نثار کسانی بکنم که آفتاب فرصتها هرگز بر آنان نتابیده است.» برای ما پایان بخشیدن به فقر مستقیماً از میراث کینگ رگ و ریشه میگیرد که تا واپسین نفسش، چهارم آوریل1968، علیه فقر جنگید. زنهار فراموش کنیم آخرین سفر دکتر کینگ، نهاییترین رسالتش را مینمایاند که به ممفیس[20] رفت تا کنار کارکنان تهیدست بهداشت که به خاطر دستمزد بهتروحق چانه زدن برای شرایط کاری ایمنتر به مبارزه برخاسته بودند، قرار گیرد. واپسین نبردهای دکتر کینگ درراه ریشهکنی فقر بود.
برنامة هفتگی «اسمیلی و وست»[21] را در سال 2011 در PRI راه انداختیم. این برنامه فرصت برگزاری گفتگوی شخصی از رادیوی همگانی را فراهم میآورد. چارچوبی واقعبینانه درست شد تا «صحبتهای مردم واقعی» حرفهایی را که در قهوهخانهها، مهمانیها، آرایشگاهها و سالنهای زیبایی رد و بدل میشد بشنویم. به همین دلیل بخشی از نمایش «بگذار به کا رشان برسند»[22] پخش شد. در این بخش از نمایش از شنوندگان خواسته میشد پرسشهای خود را با ما در میان بگذارند یا نکتهنظرها، موضوعات و کارهای ما را مورد چون و چرا قرار دهند.
اِدیت[23] یکی از تلفنکنندهها به «بگذار به کارشان برسند» بود که موضعگیری ما درباره فقر را به چالش طلبید. شنیده بود که در این باره موعظه میکنیم. شکایت سر میدهیم و سیاستمداران و دیگر رهبران را مورد انتقاد قرار میدهیم که یا فقر را بدتر میکنند، و یا هیچ حرفی در این باره نمیزنند و هیچ کاری انجام نمیدهند.
ادیت از ما پرسید «خوب، شما دو نفر دربارة فقر آمادة انجام چه کاری هستید؟»
این سئوالی بود که با گوش جان شنیدیم. از خود پرسیدیم «یک فیلسوف و یک مجری بیشتر از این چه کار میتوانند بکنند؟» سادگی پاسخ همه را متعجب کرد. لازم است هر کاری از دستمان برمیآید انجام دهیم. لازم است از تمام امکانات همگانی برای بیدار کردن وجدان عمومی و مطرح ساختن موضوع فقر و قرار دادن آن در صدر برنامۀ کاری آمریکا استفاده کنیم.
مشتاقانه طی مراسمی رسمی «گشت فقر: ندایی بر وجدان» را از ششم اوگوست 2011 شروع کردیم و با اتوبوس از هیجده شهر دیدن کردیم. هدف نشان دادن وضع اسفناک تهیدستان آمریکا از همه نژادها، رنگها و مرامها بود.
با این که در 2011 چندین رسانة عمده به تلاش ما جهت گنجاندن فقر در برنامة کاری ملی اعتبار دادند، اما قصد ما این نبود در طرح این موضوع پیشقدم باشیم. هدف ما دادن چهرهای انسانی به فقر بود تا اشخاصی که همواره فقیر بودهاند یا به تهیدستی نزدیک و فقیران جدید، از قلم نیافتند و در گذر از موج رکود و کسادی اقتصادی بیسابقه نادیده گرفته نشوند. برای ما روشن بود که در این مورد بیشتر مردم آمریکا چهرۀ جدید فقر را با بیشتر شدن نابرابری ثروت طی دهههای گذشته به سامانۀ موجود آمریکا مربوط نمیکنند. رکود بزرگ[24] و بهمنی که پس از آن به صورت سلب حق اقامه دعوی صاحبان خانه فرود آمد، فقط بخشی از داستان است. ما بر این باوریم که باید بیشتر کار کرد، بیشتر دانست و حقیقت را بیشتر آشکار کرد.
معلولین جنگی بازنشسته، کارکنان سابق کارخانهها، بازاریابها، کارگران ساختمانی، مادران بیوه، زنها و شوهرها، پدران و نوجوانان به همان اندازه که ما مشتاق شنیدن بودیم، آمادۀ گفتن داستانشان بودند. به محض این که اتوبوس ما از راه میرسید واکنشهای موافق و مخالف آغاز میشد. از خوشامدگویی و امتنان گرفته تا برخورد خصمانه و مقابلۀ سرسختانه. و ما در هر حال پیش میرفتیم. گروهی از تظاهرکنندگان مخالف در دیترویت[25] به اصرار ادعا داشتند که یگانه انگیزة گشت ما ضربه زدن به پرزیدنت باراک اوباما[26] است.
بله درست است، خوب بود در آن موقع به پرزیدنت و سایر رهبران برجسته گوش میدادیم. میشنیدیم که در گفتمان همگانی واژههای «فقیر» و «فقر» را بر زبان میآوردند، امّا علیرغم کلمات قصار کلیشهای سیاسی، خود را با سیاست عمومی ناسالم دربارۀ فقر در آمریکا رو در رو می دیدیم. با این همه بسیاری از ناقدان جمهوریخواه پرزیدنت اوباما مایلند باور کنند که پرزیدنت باعث و بانی رکود بزرگ و فقر است، اما اوباما نه رکود بزرگ را بوجود آورد و نه فقر را ایجاد کرده است. حتی POTUS هم چندان تأثیری ندارد.
پس از پایان گشت مسافرتی، فرازهای گشت فقر را، طی برنامة یک هفتهای «تاویس ـ اسمیلی»، از PBS پخش کردیم که با اقبال بسیار گرم بینندگان مواجه شد. با اینهمه ناراضی بودیم که به اندازۀ کافی لایههای پیچیده فقر را باز نکردهایم. با شنیدن سرزنش و تحقیر دور از انصاف و نپختۀ برخی از سیاستمداران نارضایتی ما بیشتر شد. بنظر میرسید برای این نامزدهای مقامهای بالای دولتی برخوردار از ثروت و امتیاز، فقر و فقرا معنایی نداشت. فقر وفقیر برای آنها کلماتی بودند کلیشهای که همواره شنیده میشوند. آنان ادعا دارند دلواپس طبقۀ متوسط هستند، ولی مثل این که از یاد بردهاند فقرای جدید همان طبقۀ متوسط سابق هستند.
در ادامه این بحث مهم، برآن شدیم از افکار برخی از بهترینهای ملّت آمریکا برای حلّ معمای افزایش فقر در میان ثروتمندترین ملت دنیا بهرهمند شویم. بدینسان اندیشة سمپوزیوم دوازدهم ژانویه 2012، «بازسازی آمریکا: از فقر تا کامکاری» متولد شد که در دانشگاه جورج واشنگتن[27]، در واشنگتن دیسی[28] برگزار گردید. این گردهمایی رهبران فکری برجستهای سوئز اورمان،[29] مایکل مور[30]، باربارا اهرنریش[31]، ماجورا کارتر[32]، راجرا. کلی جر[33]، و ویکی ب. اسکاررا،[34] را گرد هم آورد و به طور زنده از C-SPA پخش شد.
هنگام تنظیم جزئیات سمپوزیوم، یکی از ناشران بزرگ تماس گرفت و از ما خواست تجربیات و مشاهدات خود در گشت فقر را به صورت کتابی تدوین کنیم. با این که چنین کاری در برنامة ما نبود، نَفسِ دعوت بازتاب زیادی یافت. نحوة پوشش خبری بسیاری از رسانهها دربارة فقر به شدت نومید کننده بود. به نظر میآمد اکثر آنها روی بیکاری ناشی از آزاد کردن به قید ضمانت «بانکداران» آمریکا و سلب حق مالکیت خانهها متمرکز شدهاند. گفتگوهای خالی از بینش از این دست، این گمان را بوجود می آورد که به محض بازگشت رونق اقتصاد، پریشانی ما خاتمه خواهد یافت. بیپرده سخن بگوئیم: آنچه طی گشت خود در این کشور مشاهده کردیم با گشایش یا بهبود اقتصادی حل نخواهد شد. معادلة بدون برگشتی که غنی را غنیتر و فقیر را فقیرتر میکند در میان این ملت جا افتاده و تغییر شکل نخواهد یافت.
حین برگزاری گشت، نه تنها با چهرههای فقر رویاروی شدیم، بلکه میراث تاریخی و تکامل فقر نیز برایمان آشکار شد. فقر فرزند ناتنی رکود بزرگ نیست، فقر همواره بخشی از حیات آمریکایی بوده است. فقر وضعیتی است که در طول همة اعصار، این کشور با شهامت هرچه تمامتر در برابرش ایستاده، امّا در مواردی هم با خفت و بزدلی از مقابلش گریخته است.
در آستانه کسادی افشای این واقعیت که یک درصد ثروتمندترین افراد ملت، چهل و دو درصد ]منابع مالی[ کشور را کنترل میکنند، تکاندهنده است. امّا وقتی از پشت شیشههای عینک تاریخ مینگریم، میبینیم چگونه حرص و آز نهادی شده، با وسواس و باریکبینی هرچه تمامتر، با تار و پود بافتار این ملّت درهم تنیده شده است. در واقع، میشود گفت آمریکا بیشتر از آن که کشور باشد، یک شرکت است[35].
گشت فقر باعث شد مردمی را ملاقات کنیم که حتی پیش از رکود اقتصادی هم با یک فقره دریافتی تا فقرة بعدی[36] بسر میبردند. با چنین سرعتی از طبقۀ متوسط گسترده به گودال فقر غلتیدن، این توهم را به وجود میآورد که شاید این شهروندان هرگز جزء طبقه متوسط آمریکا نبودهاند. در واقع برخی از اقتصاددانان مطرح میکنند که طبقه متوسط دههها قبل از این، بخار شده است. کسانی که در خطر فقیر شدن هستند به این باور چسبیده اند که هر نسلی بهتر از والدین و اجداد خود زندگی می کند. بیشتر آنها می کوشند هویت طبقه متوسط خویش را حفظ کنند. مگر تلویزیون صفحه بزرگ در اتاق نشیمن، نمایشگر این باور نیست؟
ما با قربانیان این اسطورۀ متلاشی شده ملاقات کردیم، وبه چشم خود دیدیم آن شعبده باز را که چه اعجابانگیز بازی را میچرخاند. شاید آنهایی که با فقر بزرگ شدهاند به موفقیتهای زیادی دست یابند. اما همواره روحشان در تسخیر هراسی است که زمانی با آن به سر بردهاند. آنانی که در طول زندگی به راستی فقر را تجربه کردهاند، برای دست و پنجه نرم کردن با آ ن، مجهّزتر از آدمهای بیتجربه هستند. برای نخستین بار طی چند دهه متوالی رؤیای آمریکایی میلیونها نفر به کابوس بدل شده است، خرد و خمیرشان کرده، تنشان را لرزانده، و به تکاپوی زنده ماندن انداخته است. ملتی که هم اکنون در مغاک افسردگی افتاده، بایستی از مردمان افسرده بیاموزد، وگرنه ممکن است دوام نیاورد.
آنچه برای ما مانده خاطرات نسلی است که با چشمانی گشاده از تعجب، به ناگهان از آب رفتن رؤیای آمریکایی کرخت شده است. درست یک دهة قبل آمریکایی توان آن را داشت که به سبک زندگی هنر پیشههای ثروتمند و معروف بنگرد و شهوت زندگی آنچنانی را تا حدّی فرونشاند. با این همه، باز فقر پدیدة سدة بیست و یک نیست.
تاریخ راهنمای ماست، به زمانی مینگریم که آمریکائیان معتاد کارتهای اعتباری شدند و رؤیای آمریکایی شکل خرید ماجراجویانه از مراکز بازارگونه را به خود گرفت. آن چنان ماجراجویانه که در سرمای زیر صفر درجه، آمریکائیان در صفهای طولانی برای خرید از روز حراج، شب را در پارکینگ فروشگاهها به صبح میرساندند و به رقابت تنگاتنگ و لگدمال شدن در ازدحام نیز اهمیت نمیدادند. هر چند در اعماق [ذهن خود] میدانستند هرگز به سبکهای زندگی که در تلویزیون به نمایش در میآید، دست نخواهند یافت. مصرفکنندهای مغزشوئی شده با اعتبار بیپایان در دست، چون روباتی برنامهریزی شده میکوشد خیالهای زندگی عالی را واقعیت بخشد. اکنون جاه طلبیهای باد کرده ما آب رفتهاند.
«فقرای جدید» خود را در ادارة رفاه، آبدارخانهها و غذاخوریها یا فروشگاههای اجناس دست دوم، دوشادوش کسانی مییابند که بر آنان محلی نمیگذاشتند. همان طبقۀ متوسط سابق که سیاستمداران برگزیدهشان سرنوشت شومی برای «ملت دارای استحقاق» را پیشبینی میکنند و در عین حال به گزاف از درهم شکستن شبکههای امن فقر لاف میزنند و سعی میکنند با به سازش کشاندن این تناقضها، محکم این باور را بچسبند که وضعیت حاضر موقتی است و هر طور شده «آنان» هنوز از «آن مردمان» بهترند.
چگونه میتوانیم به عوام بفهمانیم نه «آنان» وجود دارد، نه «آن مردمان»؟ بسیاری از آمریکائیان از سورا خها، پارگیها و درزهای قیچی شده شبکۀ امن آمریکا فرو میریزند. نابرابری درآمد واقعی است. تفکیک میان ثروتمند و تهیدست در واقعیت وجود دارد. نهادی شده است. اکنون آنچه پیشرو داریم ثروتمندان است و بقیۀ ما.
آمریکا اکنون در نقطۀ تعیین سرنوشت ایستاده است. اگر دغدغۀ تغییر هدف جاهطلبانهاش را داشته باشد باید تعیین تکلیف کند که دربارة فقر و فقرا چه میاندیشد، چه میگوید و چه می کند. کتاب حاضر برای تأیید خیزش موج ناآرامی بی عذر و بهانه در سرتاسر جهان نگاشته میشود. نهضت اشغال وال استریت[37]، تازهترین نمونة طوفان[38]بیزاری اخلاقی و مقاومت بشمار میرود که تا کنون هشتاد و دو کشور و پنج قارّه را درنوردیده است.
اکنون تقریباً یکی از دو نفر آمریکایی، در فقر یا نزدیک به آن زندگی میکند، هر روز مردمانی از هر نژاد و رنگ، از حرص و آز تسکینناپذیر اقلیتِ کلان ـ ثروتمند که اقتصاد را نه به درون خندق بلکه به اوج صخره میکشانند خستهتر و ناراضیتر میشوند. ثروتمندان و مأموران سیاسی قدرتمندشان، نفوذ افسونکنندۀ خود روی مردمی را که در لایههای زیرین خرد و خمیر میشوند از دست میدهند. زیرا بیعدالتی اقتصادی در آمریکا تحتالشعاع حرص و آز قرار گرفته، زیرا مالیاتبندی نابرابر به نفع ثروتمندان است و جیب بقیه را خالی می کند، زیرا سامانة سیاسی ما چنان فلج و در مقابل فرهنگ حرصَ و آز و فساد اخلاقی مطیع و فرمانبر شده که تهیدستان را به مبارزه وا داشته است.
مردمسالاری راستین روی منافع همگان متمرکز میشود، از خیر عمومی دفاع میکند و از شهروندانش، به ویژه از ضعیفترین و آسیبپذیرترینشان دفاع میکند. ما برآنیم که هیچ مردمسالاری بدون داشتن آهنگ شفقت و خدمات همگانی نمیتواند زنده بماند. سطح نابرابری ثروت در این کشور چنان از دست خارج شده، میزان رحم و شفقت چنان کاهش یافته که ماهیّت مردمسالاری آیندة آمریکا در معرض خطر است. و این به هیچ روی مبالغه نیست.
این کتاب درست در نقطة مقابل پوزشگران نئو ـ لیبرال، صاحبنظران جناح ـ راستِ محافظهکاری و لعبتکهای رسانههای شرکتی قرار دارد که در مطرح نکردن، بیمعنی کردن یا انکار واقعیت فقر در آمریکا راه افراط میپیمایند. ناگفته پیداست که فقر با همه ضرر و زیانهایش ، دیگر به این مردمان به اصطلاح پلید سیاه، سرخ و قهوهای خلاصه نمی شود. فقر در بین تمامی رنگها به سرعت نفوذ کرده است. شهر و حومه و روستا را در مینوردد و بیشرمانه تعداد بیشمار کودکان را میبلعد. فقر دیگر به طبقه یا رنگ محدود و مختوم نمیشود، ویروسی مهارناشدنی و کشنده است که تبعیض نمیشناسد.
گشت فقر نشانگر احترام ما نسبت به کرامت و انسانیت تمام آمریکایی هاست. به ویژه بیکاران و کسانی که کار مناسب ندارند. امروزه اگر دکتر کینگ زنده بود، باز هم با همان قاطعیت ندای پیامبرگونهاش را بلند کرده و میگفت این همه از سستی ارادۀ ماست. در انجام کار درست در حقّ شهروندان همانند دکتر کینگ ما هم باید فقر فرصت، فقر صداقت و صراحت، فقرِ شجاعت، فقر شفقت، و فقر پندار در عصر جدید را تخطئه کنیم. در راستایِ مُرادِ دکتر کینگ، آرزومندیم در تلاش خود برای متزلزل، تضعیف و سرنگون کردن قدرتهایی که حقوق مردم فقیر این کشور و جهان را انکار و نابود میسازند، از کمک و پشتیبانی شما برخوردار شویم. ما دکتر کینگ نیستیم و حتی نمیتوانیم مانندۀ او باشیم. امّا باور داریم آیندة این مردمسالاری بیبرو برگرد در گرو شنیدن فراخوان وی برای توجه و دلسوزی نسبت به وضع اسفناک فقر است. با اتکا به تاریخ و گواه صداهای برجسته ای که صادقانه سخن می گویند و بیطرفانه تحلیل می کنند است، ما درخواست خود را برای تغییر شکل اجتماعی تند و تیز تسلیم می کنیم. در تلاشیم نشان دهیم هرگاه از پارادیگمهای سنتی ببریم و نقشة دور جدیدی مبتنی بر انسانیت مشترک و مسئولیت و پاسخگویی را طرح افکنیم، حذف فقر ممکن خواهد شد.
این مانیفست با پشتوانة واقعیتهای سخت و آمارهای قانعکننده، این توهّم را که کشور آمریکا فقط بحرانی را پشت سرمیگذارد، خواهد زدود. بیتردید ما با سرعت خطرناکی به یک فاجعة پایدار در آمریکا نزدیک میشویم.
گشت ما به منظور بیدار کردن وجدان آمریکا در مورد فقر انجام گرفت. در طول راه واکنش مبارزه طلبانۀ مردم فقیر به ما دل جرأت داد.
مانیفست فقر، پیشکش ما برای آنان است.
تاویس اسمیلی کُرنل وست
لوس آنجلس
آوریل 2012
1- Marian Wright Edelman
2- Dr. Martin Luther King, Jr.
1- Tavis
2- Bunker Hill
3- Indiana
4- Emory
5- Joyce Smiley
6- Dr. Cornel West.
7- Princeton
8- Clifton L. West, Jr
9- Irene B. West
10- Civil Rights Movement
11- Malcom X
12- The Black Panther Party
13- James Cone
14- John F. Kennedy
15- Sacramento
16- California
1- The Black Baptist Church
2- Memphis
3- Smily & West
4- Take Em To Task.
5- Edith.
1- The Great Recession.
1- Detroit
2- President Barak Obama.
3- George Washington University.
4- Washington DC.
1- Suze Orman.
2- Michael Moore.
3- Barbara Ehrenreich.
4- Majora Carter.
5- Roger A. Clay, Jr.
6- Vicki B. Escarra.
7- Corporation.
1- Paycheck to paycheck.
1- Occupy Wall Street Movement.
2- tsunami.