





عصر دیروز
نو
45٬000 تومان
مشخصات کالا
سال چاپ | 1390-1399 ش -2020-2011 م |
توضیحات بیشتر
« به نام یگانه هنرمند »
آدمهای بازی :
1. گیل گمش
2. انکیدو
3. کاهن
4. نین سون
5. نیس موکو
6. کی ری لو
7. شم خت
8. مرد
9. زن
10. سی دوری سابیتو ( که می تواند همان زن باشد،با صورتک )
11. اوتناپیش تیم ( که می تواند همان نیس موکو باشد، با صورتک )
12. اورشه نبی ( که می تواند همان مرد باشد، با صورتک )
صحنه :
« فضایی نه خالی و نه پر؛ اما تا حد امکان تخت ...
فراز و نشیب هایی با اختلاف کم غیر از گوشه های عمق - ؛
بی سایه؛ بی ژرفا؛ بی لمسی از حجم و ضخامت ... سطوحی به هم پیوسته و صاف ...
مکان این سطوح و فراز و نشیب ها و نوع پیوستگی شان را می توان تغییر داد و منظری دیگر آفرید.
صحنه بدون بازی سازانش، به منظری از نقاشی های بدوی و اولیه می ماند :
دوبعدی، تخت و بی حجم !
جابجایی و تغییر سطوح صحنه و خلق ترکیب و منظری جدید، این جلوه مهم بصری را بر هم نخواهد زد.
این حضور جانمند حاضران صحنه است که در نظرگاه ما، حجم و بافت و سایه و تاریک- روشن و ژرفنا خواهد ساخت !
آن ها نور خواهند داشت و لباس و سایه و حجم.
آن ها "حضور" خواهند داشت ... »
بیش از این درباره منظر کار نمی توان گفت !
مرز اوروک بیرون حصارها بر بلندی در آستانه غروب جغدی می خواند؛ اما درمیان هجوم غریو طبل های پاسداران شهر، گم است.
وحشت و حیرت سایه اش را بر این خالی بی سایه تحمیل کرده است.
بر بلندای صحنه مردی میانسال با فرزند تازه جوانش ظاهر می شود.
نیس موکو اینک اوروک ؛ شهری که حصار دارد. خسته راه پر سنگ مباش پسر، که این پایان حزن است. آن چه می خواهی، خواهی یافت !
کی ری لو ( سرخوشانه زمزمه می کند. ) اوروک ! ( بلند ) او مرا می پذیرد ؛ نه؟
نیس موکو گیل گمش هر جوان آرزومندی را می پذیرد ! آه گیل گمش، خداوندگار کولاب درود بسیار بر تو باد ! درود بسیار بر خرد و دانش و زیبایی و آوازه تو باد !
کی ری لو چرا بر طبل ها می کوبند پدر؟ هراسی در آهنگش دلت را نمی لرزاند؟
نیس موکو هراس؟! شاید از رسومشان است؟
کی ری لو ( متعجب ) ترسانیدن میهمان؟!
نیس موکو ( با خنده ) و چه میهمانی هم ! مردی تنگدست و پسری بلند پرواز ! ( تکخند )
در برابر جلال بی عیب پادشاه اوروک به چشم نمی آید.
کی ری لو ( دستپاچه ) پدر ! این طبل ها مرا می ترسانند. شوم و ناهنجارند. گیل گمش مرا نخواهد پذیرفت.
نیس موکو ( برافروخته می شود. ) یاوه می بافی. آهنگ طبل، رنگ رخانت چنین می پراند و تو در اندیشه پیوستن به نخجیر بازان دلیر گیل گمشی ! هر چه زودتر عزم بازگشت کنیم، آبرو به انبان خویش نگاه داشته ایم.
کی ری لو نه !
نیس موکو بمانیم تا به باد دهی؟!
کی ری لو نخواهم داد !
نیس موکو پس ابله نباش ! این طبل ها هر چه اند، برای ما نیستند. ( آرام تر ) حال بنگر !
. . . .